با اینکه انیمیشن‌هایی همچون «موانا» و «یخ‌زده» تعریف پرنسس‌های دیزنی را تغییر داده‌اند اما طرفدار این فیلم‌ها بودن حقیقتاً ایراد دارد. با اینکه دیزنی در سال‌های فعالیتش بسیار متنوع عمل کرده است، پرنسس‌ها همچنان مهره‌ی اصلی انیمیشن‌هایش هستند. فیلم‌هایی مثل «دیو و دلبر» و «سیندرلا» همچنان در فرهنگ عامه نفوذ دارند، و انیمیشن‌های تازه هم با قصه‌هایی مشابه تنها شکل دیگری از همان پرنسس‌های آشنای دیزنی را به نمایش می‌گذارند.

پرنسس‌های مدرنی مثل موانا و السای «یخ‌زده» البته نگاه مخاطبان را به فیلم‌های پرنسس‌محور عوض کرده‌اند، و بعضی تعاریفِ از نگاه امروز مسئله‌ساز و مورددار فیلم‌های کلاسیک را اصلاح کرده‌اند. اما در واقع، در طول سال‌ها هنوز نتوانستند تمام جنبه‌های این فیلم‌ها را اصلاح کنند، به طوری که مخاطب مدرن خوشش بیاید. البته فیلم‌های پرنسس‌محور دیزنی از بعضی لحاظ جالبند، اما امروز دیگر طرفدارشان بودن چشم‌پوشی بر پاره‌ای حقایق تلخ است که درباره‌ی این فیلم‌ها و پرنسس‌ها صدق می‌کند.

مخاطب سختگیر امروز، چون به دنبال جهانی بهتر است، دیگر کلیشه‌های مخرب این شخصیت‌ها را برنمی‌تابد. چراکه از اساس آن‌ها را الگوی مناسبی برای کودکان نمی‌داند. و دیزنی اگر می‌خواهد همه‌ی  مخاطبانش را حفظ کند، ناچار است خودش با خواسته‌های مخاطب امروزی وفق دهد. البته این کار را کرده اما این‌طور که پیداست هنوز به طور کامل موفق نشده است.

  • 22

۸. عشق تم تکرارشونده‌ی در انیمیشن‌های پرنسس‌محور دیزنی است

از میان بهترین انیمیشن‌های پرنسس‌محور دیزنی، بیشترشان یک خط داستانی عاشقانه دارند. اصلاً انیمیشن‌های کلاسیک دیزنی به این طرح داستانی که شاهدختی شاهزاده‌ای را ملاقات می‌کند، در یک نگاه دلداده‌ی او می‌شود و این دو در نهایت به هم‌ می‌رسند و به خوبی و خوشی تا ابد کنار هم زندگی می‌کنند، معروف بود. با اینکه بعضی فیلم‌های پرنسس‌محوری دیزنی مثل «موانا» و «رایا و آخرین اژدها» در سال‌های اخیز از این کلیشه فاصله گرفته‌اند، همچنان این تم در انیمیشن‌های دیزنی غالب است.

بله، عشق خط داستانی سرگرم‌کننده‌ای است که معمولاً مخاطب را با پایانی خوش تنها می‌گذارد. اما، واقعیت این موضوعات تکرارشونده این است که به دختران جوان یاد می‌دهد داشتن یک زندگی شاد و خوب تنها به معنای یافتن «شاهزاده‌ی سوار بر اسب سپید» و ازدواج است. به رغم ماهیت ترقی‌خواهانه‌ دیزنی در سال‌های اخیر، بیشتر فیلم‌های مهم این کمپانی بزرگ سرگرمی همچنان پیام‌های ضد زن و مخرب به جهان مخابره می‌کند.

 
 

۷. با پرنسس‌های دیزنی استانداردهای زیبایی تعیین می‌شود

فیلم‌های پرنسس‌محور دیزنی شاید بیشتر، به جز چند مورد اقتباس لایو اکشن، انیمیشنی باشند، اما حتی در این دنیای انیمیشنی هم موفق شده‌اند استانداردهای زیبایی را برای نسل‌های بسیاری تعیین کنند. البته عده‌ای با این دیدگاه مخالفند و معتقدند که در واقع این کمپانی‌ها هستند که از خواسته‌های جامعه‌ی روز خود تغذیه می‌کنند و آنچه آن‌ها دوست دارند به‌شان می‌دهد. اما این می‌تواند کاملاً برعکس هم باشد. در واقع، از نقطه‌نظری عادلانه می‌توان گفت که شاید مرزش مشخص نباشد.

اما هر نظریه‌ای حقیقت داشته باشد، نمی‌توان کتمان کرد که شخصیت‌های زن بیشتر انیمیشن‌های دیزنی همیشه زیبا هستند، حتی اگر با قهرمانانی مثل موانا و مریدای «دلیر»، در ظاهر این استانداردها را زیر پا گذاشته باشند. مخاطبان شاید بگویند مؤلفه‌های دیگری هم در فرهنگ عامه وجود دارد که استانداردهای زیبایی را تعریف می‌کند، اما شکی نیست که دختران جوان مخاطب این انیمیشن‌ها دلشات می‌خواهند شبیه این پرنسس‌ها باشند و از آن‌ها الگوبرداری می‌کنند.

این البته شاید جالب باشد اما بیانگر این حقیقت است که تنوع زیادی در ویژگی‌های فیزیکی این پرنسس‌ها وجود ندارد. شاید بگویید بستر انیمیشن هنوز چنین ظرفیتی را ندارد که بتواند به اندازه‌ی زندگی واقعی تنوع ظاهری در شخصیت‌هایش ایجاد کند. با این حال، چنین ساختاری به کودکان این پیام را می‌دهد که اگر شبیه شخصیت‌های محبوبشان نباشند، در تعریف «استاندارد» زیبایی قرار نمی‌گیرند؛ و این بحرانی عمیقاً جدی به بار می‌آورد (آورده است).

 

۶. پرنسس‌های دیزنی حتماً باید آواز بخوانند

بله، شاید بگویید این کارتون است و اگر شخصیت‌ها در آن آواز می‌خوانند فقط برای افزودن به جنبه‌های سرگرمی فیلم است. اما اگر کسی برود نگاهی به پرنسس‌های دیزنی بیندازد متوجه می‌شود که تقریباً همه‌شان آواز می‌خوانند. مریدای انیمیشن «دلیر» تا به امروز تنها پرنسس دیزنی است که آواز نمی‎‌خواند. درست است که بعضی از بهترین ترانه‌های فیلم‌های پرنسس‌محور دیزنی گنجینه‌اش به حساب می‌آیند، اما این تم تکرارشونده در قهرمانان زن دیزنی توقعی غیرواقعی در و از مخاطبانش ایجاد می‌کند.

شکی نیست که بعضی از این ترانه‌ها بسیار جذابند و خواندن به همراهشان یا اجرای جداگانه‌شان برای بچه‌ها یا حتی بزرگسالان سرگرم‌کننده است. اما به یکباره زیر آواز زدن، هر چند جالب، بخشی از زندگی روزمره نیست، و خب همه نمی‌توانند آواز بخوانند. بله، قرار نیست این انیمیشن‌ها لزوماً واقعگرایانه باشند، اما شاید بد نباشد، با اینکه موزیکال بودن انیمیشن‌های دیزنی از دلایل جذب مخاطب است، تعداد بیشتری از این قهرمانان آواز نخوانند. از سوی دیگر، این وجه انیمیشن‌های دیزنی این باور را به مخاطب القا می‌کند که صدا و خوانندگی خوب به طور طبیعی، بدون آن همه تلاشی که خوانندگان برای خوب بودن و رسیدن به سطح ممتاز می‌کنند، در همه وجود دارد. وقتی کافی است دهان باز کنند و بزنند زیر آواز.

 

۵. پرنسس‌های دیزنی معمولاً خام و بی‌تجربه‌اند

بسیاری از پرنسس‌های دیزنی واقعاً باهوشند، اما تعداد پرنسس‌های خام و ساده‌لوح هم کم نیست. شاید بی‌تجربگی و ساده‌لوحی شخصیت‌هایی مثل راپونزل و آورورای «زیبای خفته» را به این خاطر که بیشتر زندگی‌شان را از اجتماع به دور بودند بخشید، اما شخصیت‌هایی مثل آنای «یخ‌زده» و آریل «پری دریایی کوچک» انگار از اینکه نسبت به خطرات جهان بی‌توجه باشند راضی‌اند تا اینکه اوضاع به مذاقشان خوش نیاید.

این جنبه‌ی دیگری از ماهیت ضد زن انیمیشن‌های پرنسس‌محور دیزنی را نشان می‌دهد. در حالی که سینمای مدرن مدت‌هاست دارد تلاش می‌کند این کلیشه‌ها را اصلاح کند، دیزنی همچنان این دیدگاه را در آثارش بازتاب می‌دهد که جوانان رؤیاپرداز، به صورت پیش‌فرض، خام و بی‌تجربه‌اند.

 

۴. همیشه یک تراژدی برایشان اتفاق می‌افتد

یکی از دیگر ویژگی‌های تکرارشونده‌ی انیمیشن‌های دیزنی قهرمانی است که باید از موانع دشوار بگذرد تا به قهرمانی واقعی تبدیل شود. البته این روند سفر قهرمان است. اما اینکه همیشه این شخصیت‌ها از غمی بزرگ رنج می‌برند، نکته‌ای منفی در انیمشن‌های دیزنی است. بسیاری از پرنسس‌های دیزنی یا یکی یا از والدین یا هر دو را، اغلب در کودکی، از دست داده‌اند.

این پیش‌زمینه روند زندگی پرنسس را غیرجذاب می‌کند، خیلی بیشتر از آنچه دیزنی ممکن است فکر کند. درست است که آنا و السا در «یخ‌زده» ماجراجویی‌های هیجان‌انگیز و جادویی‌ای را پشت سر می‌گذارند، اما سخت بتوان فراموش کرد که این دو تنها به این خاطر در جایگاه ملکه‌گی قرار گرفتند، چراکه پدر و مادرشان وقتی این‌ها بچه بودند، از دنیا رفتند.

 

۳. هنوز هم از کلیشه‌ی دوشیزه‌ی درمانده تبعیت می‌کنند

پرنسس‌های مدرن دیزنی دیگر از قالب «دوشیزه‌ی درمانده‌ای» که قهرمان مرد از راه می‌رسد و او را نجات می‌دهد، خارج شده‌اند. بعضی انیمیشن‌های محبوب سال‌های اخیر حتی این کلیشه را معکوس کردند؛ در «گیسوکمند» این راپونزل است که یوجین را نجات می‌دهد و در «موانا» موانا به مائویی کمک می‌کند.

با اینکه این دستاورد بسیار بزرگی برای این فیلم‌ها و دیزنی به حساب می‌آید، نباید فراموش کر که راپونزل خود نمی‌داند دارد یوجین را نجات می‌دهد، که در واقع این جادوی درون اوست که یوجین را نجات می‌دهد، بعد از آنکه در لحظه‌ی بحران از خود گذشتگی می‌کند و راپونزل را نجات می‌دهد، نه خودش را. مائویی هم با قهرمان سنتی انیمیشن‌های دیزنی شباهاتی دارد. او هم برای نجات موانا ازخودگذشتگی می‌کند. البته این‌ها ویژگی‌های اخلاقی خوب و انسانی در این شخصیت‌هاست، اما این پیام را هم به مخاطب می‌دهد که این پرنسس‌ها یا به محافظت احتیاج دارند یا دیگران بر این باورند که این‌ها نیاز به محافظت دارند.

 
 

۲. ترقی‌خواهی شخصیت‌های مدرنش ردپای گذشته را پاک نمی‌کند

انیمیشن‌های قدیمی‌تر دیزنی هزاران نکته‌ی خوب دارند که امروز طرفداران دیزنی دیگر دلتنگ‌شان هستند. اما نمی‌توان کتمان کرد که بسیاری از این انیمیشن‌های کلاسیک دیگر منسوخ شده و با معیارهای امروز دیگر همخوانی ندارند. به رغم واقعیت ماهیت مسئله‌دار این انیمیشن‌های پرنسس‌محور قدیمی‌تر دیزنی، طرفداران همچنان تلاش دیزنی را برای بازسازی این قصه‌ها برای مخاطب مدرن پس می‌زنند.

ستاره‌ی نسخه‌ی لایو اکشن «پری دریایی کوچک» هالی بیلی تأیید کرده است که این نسخه از پرنسس کلاسیک دیزنی دیگر آن آریلی نیست که به خاطر یک مرد بخواهد سر از دنیای انسان‌ها درآورد. این خبر از تغییرات کلیشه‌های مسئله‌ساز پرنسس‌های دیزنی می‌دهد. با این حال، طرفداران دیزنی همچنان بی‌علاقگی خود را نسبت به این اقتباس‌های مدرن اعلام می‌کنند، حتی پیش از اکران فیلم.

 
 

۱. بعد از پایان خوش «زندگی در کنار شاهزاده‌ی جذاب» چه می‌شود؟

چند انیمیشن پرنسس‌محور دیزنی هست که زندگی بعد از «پایان خوش» دفتر اول زندگی شاهدخت و شاهزاده‌ی قصه را نشان می‌دهند. فقط «سیندرلا» و «پری دریایی» هستند که ما بعد از رسیدن دو دلداده به هم را می‌بینیم. اینکه آیا این دو دنباله خوب بودند یا نه، بحث دیگری است. اما به جز این دو استثنا، ما به ندرت سرنوشت پرنسس‌هایی دیزنی را بعد از آنکه به خوبی و خوشی به شاهزاده‌ی خود رسیدند، می‌بینیم.

معمولاً این دنباله‌ها همان روند «پایان خوب و خوش در کنار هم» را ادامه می‌دهند. مثلاً ما نمی‌بینیم که قصه‌ی پرنسس بعد از رسیدن به شاهزاده یا شکست دادن شخصیت شرور چه می‌شود. این در واقع از این چرخه‌ی معیوب بازگشت همیشگی به تم تکرارشونده‌ی عشق در این فیلم‌ها نشئت می‌گیرد، که می‌خواهند بگویند یافتن عشق حقیقی یا ازدواج پایان قصه‌ی یک فرد است، در حالی که همه‌ی ما می‌دانیم که این‌ها در واقع آغاز قصه‌ای تازه را رقم می‌زنند.

بله، انیمیشن قرار است دنیای خیالی بچه‌ها باشد، و دیزنی در ساخت انیمیشن استاد است (البته انیمیشن‌های دیزنی غالباً چنین خاصیتی دارند، تمام کمپانی‌های انیمیشن‌سازی و تمام کشورهای تولیدکننده‌ی انیمیشن چنین نگاهی ندارند.) اما این دنیای خیالی هر چند جذاب و سرگرم‌کننده، نکاتی منفی دارد که نمی‌توان و نباید به سادگی از آن‌ها گذشت.

-