نظام آموزشی ما و همه اجزا و نهادهایش از مدرسه و کلاس درس گرفته تا معلم و مدیر و دانش آموز و شیوههای تدریس و در نهایت هر آنچه به مثابه تجربه زیسته آموزشی و مدرسهای، قصه مفقوده سینمای ماست و اگرچه فیلمهای خوب و ماندگاری در اینباره ساخته شده که «خانه دوست کجاست» عباس کیارستمی را میتوان نمونه شاخصی از این سینما دانست، اما به اندازهای که مدرسه و اتفاقاتش پر از قصه و داستان و موقعیتهای دراماتیک است، بازنمایی آن در سینمای ما چندان زیاد نیست.
شاید حوزه فیلم کوتاه بتوان این خلا را پر کرده و سینمای بلند داستانی ما را متوجه داستانهای مدرسهای کند. از این حیث میتوان فیلم کوتاه «ارفاق» به کارگردانی رضا نجاتی را نمونهای موفق و تماشایی در این زمینه دانست. «ارفاق» حتی عنوان سینمایی خود را هم از یک اصطلاح مدرسهای می گیرد عینی و نمادین به آن، قصه خود را در بستر خوانشی تفسیری صورتبندی کند. در پس این قصه که به تنشی بین یک معلم و دانش آموز بر سر نمره شکل میگیرد در واقع بخشی از روابط انسانی در جامعه ما که در ذیل نظام اجتماعی و قواعد آن برساخته میشود در کانون درام قرار میگیرد. اینکه چگونه انسانها به دلیل منافع و مصلحتهای متقابل، روابط انسانی و اجتماعی خود را سامان میدهند. اینکه ارفاق کردن به یکدیگر از یک سو به موقعیت درهم تنیده منافع انسانی به شکل تراژیکی رخ میدهد. چنانکه در اینجا معلم (هوتن شکبا) در موقعیت جبری قرار گرفته که مجبور است از اصول خود دست کشیده و با تساهل و امتیاز دهی به دانش آموزی که نمره ۹ و ۷۵ صدم گفته نمره ۱۵ بدهد، در حالی که پیش از این نزاع معلم و دانش آموز بر سر ۲۵ صدم برای گرفتن نمره قبولی بود.
خود این وضعیت ناشی از قضاوتی بود که بر سر دعوای معلم و شاگرد از منظر نگاه مدیر مدرسه رخ داد. قضاوتی که حاصل یک خطای شناختی یا خطای دید درباره این نزاع شکل گرفت. در واقع قضاوت مدیر مدرسه با تکیه و ارجاع به آنچه که دیده و دیدن ناقص بوده از یک سو و سودجویی و باجگیری پدر دانش آموز برای گرفتن رشوه و گذشتن از شکایت، دست به دست هم میدهد تا معلم با ارفاق به دانش آموز در واقع به خودش ارفاق کرده و از شر احتمالی که در انتظارش است خلاص شود. معلم هم در نهایت مجبور میشود تا با صحنهسازی و حتی چاقو زدن به خود، طوری وانمود کند که دانش آموز به او چاقو زده تا از مخمصهای که به دلیل قضاوت غلط درباره او شکل گرفته با قضاوت غلط دیگر خنثی شده و گناه نوشته شده به پای او را تطهیر کند.
«ارفاق» از این منظر در واقع به نقد قضاوتهای ما در زیست اجتماعی میپردازد و اینکه چطور داوریها و ارزیابیها درباره دیگران تابع مصلحتاندیشیهای جبری شده و از این طریق دروغ و دورویی و تزویر و ریا در جامعه نهادینه میشود. فیلمساز به خوبی از فضای مدرسه و مناسبات آن از جمله روابط معلم و شاگردی برای بازنمایی انتقادی اخلاق اجتماعی بهره میبرد و ضمن اینکه تجربهای از مدرسه را دراماتیزه میکند از آن در نقد اجتماعی نیز استفاده میکند. یکی از نکات قابل تامل در این قصه که سویه دیگری از مسئله اخلاق را بازنمایی میکند این است که نزاع قصه در کلاس ریاضی رخ میدهد که منطق آن، منطق محاسبهگری است و توافق و ارفاقی که صورت میگیرد در کلاس ادبیات است که نشانه ان را از محتوای روی تخته سیاه میتوان فهیمد. گویی در اینجا منطق ریاضی و حسابگری با منطق شعر و احساس و ادب و ادبیات تعویض شده و همدلی و همراهی رخ میدهد تا فیلمساز از این دو درس برای تفاوت محاسبهگرانه ریاضی و احساسگرایانه ادبیات در مواجه با دیگران یا حل بحرانهای انسانی و اجتماعی بهره ببرد.
رضا نجاتی قصهاش را بدون زوائد اضافی و شاخ و برگ دادنهای خارج از متن، خیلی شسته و رفته روایت میکند وبا پرهیز از دیالوگهای شعاری و اگزجره، به خوبی به روایت قصهاش دست میزند. بدون شک نمیتوان از فیلم کوتاه «ارفاق» حرف زد و از بازی خوب هوتن شکیبا در نقش معلم چیزی نگفت. او با درک درست از شخصیت و کاراکتر معلم توانسته بازی کنترل شده و متناسب با مولفههای فرهنگی یک معلم را به نمایش بگذارد و به این هدف، حواسش به زبان بدنش هم باشد. نوع کت و شلوار پوشیدن و اکتهای او در نسبت با این پوشش از مصادیق این هوشمندی در اجرای این نقش است، چنانکه مخاطب او را در نقش یک معلم باور میکند.
«ارفاق» همچنین قصه تفاوتها و تضادهای نسلی هم است و حتی سه نسل متفاوت را در یک موقعیت مشترک به دواریی مینشیند. معلم، دانشآموز و پدر دانشآموز هر کدام نماینده یک نسل هستند که تفاوت آنها را نسبت به یک تجربه مشترک میتوان ردیابی کرد. اینکه هر کدام چگونه و از چه راهی گلیم خود را از آب بیرون میکشند و از بحران عبور میکنند. فیلم کوتاه «ارفاق» ۱۸ دقیقه بیش نیست، اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد. تماشای این فیلم کوتاه خوب را از دست ندهید.
-