معروف است پولین کیل، منتقد افسانه‌ای مجله نیویورکر از فیلم «هری کثیف» (۱۹۷۱) به خاطر آنچه «عدالت‌خواهی خودسرانه فاشیستی» می‌دانست به‌شدت انتقاد کرد. بدون تردید اگر کیل زنده بود این حس را نسبت به «ریچر» نیز داشت.

شخصیت اصلی سریال ریچر (Reacher)، اقتباس موفق پرایم ویدیو از رمان‌های لی چایلد، یک مأمور عملیات ویژه-کارآگاهِ غول‌پیکر، کُشَنده و آواره است – او را جایی در تلاقی کاپیتان آمریکا، مک‌گایور، نابودگر و بتمن (و همچنین یکی از اعضای «تیم درجه یک») در نظر بگیرید – که عدالت مرگبار را با افتخار اجرا می‌کند، چرا که همیشه باهوش‌ترین، سرسخت‌ترین، ترسناک‌ترین و نجیب‌ترین تایتان اتاق است.

 

13

 

 

او در مقام قاضی، هیئت‌منصفه و مأمور اعدام بسیار افراطی، فردی عظیم‌الجثه‌ است که مجوز کشتن دارد و منزلت و هوشمندی برای این که کار خود را توجیه کند. این ویژگی از او یک نیکوکار بی‌رحم و به‌نوعی ضد دمکراتیک ساخته است و در عین ‌حال، او را فانتزی هیجان‌انگیز «حق با قوی است» و «پیروزی خیر بر شر» نشان می‌دهد – یک ابرقهرمان جدی و مصمم که با خشم خیراندیشانه، بدکاران را مجازات می‌کند.

«ریچر» ایده‌آل افلاطونی تلویزیون پدرمحور است و فصل دوم این سریال که پخش آن ۱۵ دسامبر ۲۰۲۳ آغاز شد از الگوی انتخابی «من قانون هستم» خود فاصله نمی‌گیرد، گو این که رویکرد خود را از هر راه قابل تصور بهبود می‌بخشد.

فصل جدید «ریچر» بر مبنای کتاب «بدشانسی و دردسر» چایلد، یک بزن‌بهادر برتر است – خشن‌تر، بامزه‌تر با یک خط داستانی، شخصیت‌های مکمل و شخصیت‌های منفی بهتر. این یک نمونه روزآمد در قالب سینمای اکشن دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ است و جایگاه آلن ریچسون، بازیگر نقش اصلی را هم به‌عنوان یک ریچر بی‌نقص و هم «هی-من» قهرمان کنونی تثبیت می‌کند.

او با ۱۹۱ سانتیمتر قد و حدود ۱۰۹ کیلو وزن، سینه سترگ، بازوهای عضلانی، ران‌ پا شبیه تنه درخت و شکم تخت و صاف به یک شخصیت کارتونی مبالغه‌آمیز می‌ماند که زنده شده است – ابروهای درهم‌کشیده، اعتمادبه‌نفس خدشه‌ناپذیر و عضلات برجسته. حضور رعب‌آور ریچسون (و توانایی او در آغشته کردن آن با طنز نیشدار) راه طولانی طی می‌کند تا این سریال به‌عنوان یکی از بهترین اتفاقات ژانر فرعی «حساب همه‌شان را برس» در چند دهه‌ اخیر ثبت شود.

نیک سانتورا، گرداننده سریال می‌داند قامت تنومند ریچسون نقطه‌ قوت «ریچر» است و زیرکانه به آن تکیه می‌کند. هر هشت اپیزود این فصل نمونه‌ای از توانایی‌های ریچر را به رخ می‌کشد – یک سرباز و فرمانده سابق و پلیس نظامی که حالا تنها با مسواک خود در سراسر آمریکا پرسه می‌زند و هر جا اشتباهی ببیند آن را تصحیح می‌کند – دست و پا می‌شکند، با اسلحه شلیک می‌کند و به‌طور کلی آدم‌های بد را لت و پار می‌کند.

سانتورا از همان ابتدا یک رویکرد بسیار اغراق‌آمیز در پیش می‌گیرد: در اپیزود دوم فصل جدید، ریچر متوجه می‌شود فردی در یک ماشین سدان او را زیر نظر دارد (بعداً معلوم می‌شود آن فرد روسو، افسر اداره پلیس نیویورک با بازی دومنیک لومباردوتزی است). ریچر ناگهان به سمت ماشین می‌رود و با پا ضربه محکمی به سپر جلو می‌زند. براثر شدت ضربه ایربگ باز می‌شود و بینی راننده را زخمی می‌کند. لحظه حیرت‌آور دیگر زمانی است که ریچر در یک درگیری با کله خود بازوی حریف را می‌شکند. او یک کامیون انسانی است که از قتل و ضرب و شتم لذت می‌برد و این واقعیت که ریچر در عین حال مهارت‌های قیاسی شرلوک هلمز و یکپارچگی و درستی جورج واشنگتن را نیز دارد، واقعاً نور علی نور است.

فصل اول «ریچر» گرفتار یک توطئه‌ بی‌رمق بود (اوه نه، جاعلان اهریمنی!)، با پست‌فطرت‌های ضایع‌تر و دو شخصیت حوصله‌سربر و گوش‌خراش در قالب اسکار فینلی (مالکوم گودوین)، یک کارآگاه غریب در مارگریو، شهری که در آن یک سری قتل اتفاق افتاده است و راسکو کانکلین (ویلا فیتزجرالد)، یک افسر پلیس که بین او و ریچر رابطه‌ای تا حدی عاشقانه شکل می‌گیرد. صرف نظر از حضوری کوتاه، هر دو شخصیت در داستان جدید مفقودالاثر هستند.

این بار ریچر فضای از روستایی جورجیا به نیویورک و مناطق مجاور در شمال شرقی آمریکا منتقل شده است. او در اینجا از طریق فرانسیس نیلی (ماریا استن)، هم‌قطار مورد اعتماد خود متوجه می‌شود یکی از اعضای سابق واحد تحقیقات ویژه به رهبری او که سال‌ها پیش در ارتش ایالات متحده فعال بود (با شعار: «با مأموران ویژه درنیفتید!») کشته شده است؛ درواقع او را شکنجه و از هلیکوپتر به پایین پرت کرده‌اند.

وقتی ریچر و نیلی پی می‌برند چند عضو دیگر آن گروه نیز ترور شده‌اند، فرض را بر این می‌گذارند که فردی یا گروهی قصد دارند سال‌ها پس از جدا شدن گروه همه آن‌ها را از پا درآورند؛ بنابراین عزم خود را جزم می‌کنند تا از اصل قضیه سر دربیاورند.

در این مسیر دو همکار دیگر واحد تحقیقات ویژه با ریچر و نیلی همراه می‌شوند: دیوید اودانل (شون سیپاس) که آن زمان رفتار خوبی نداشت، حالا یک پدر است و البته همچنان مثل سابق حاضرجواب و سر زبان‌دار است؛ و کارلا دیکسون (سریندا سوان)، یک متخصص اعداد و زنی جذاب که با ریچر سر و سیر داشت، اما هیچ‌وقت به رابطه‌ای جدی با او نرسید، با این شعار که «جزئیات مهم است».

مسیری که این چهار نفر دنبال می‌کنند آن‌ها را به اِی. ام. (فردیناند کینگزلی)، یک دلال اسلحه شیک می‌رساند که با نام‌های مستعار در سراسر جهان فعالیت می‌کند، همچنین گروه را در راه شین لنگستون (رابرت پاتریک) قرار می‌دهد، رئیس حراست یک شرکت هوافضا که با فن‌آوری پیشرفته در حوزه تولید موشک مشغول کار است. بااین‌حال جنبه «کی-چی-کجا» ماجرا تا حدی فرع قضیه است.

«ریچر» جزئیات زیادی از پیرنگ ارائه می‌دهد، اما همه آن‌ها صرفاً تزئیناتی برای انتقام‌گیری وحشیانه شخصیت اصلی هستند که این بار با این ایده (نه‌چندان قانع‌کننده) که ممکن است یکی از افراد واحد تحقیقات ویژه او در پشت این توطئه شیطانی باشد، پیچیده شده است.

صحنه‌های بازگشت به گذشته روزهای طلایی این واحد، هم پویایی سرخوشانه این افراد و هم غرایز و اصول اخلاقی تردیدناپذیر ریچر را نشان می‌دهد، اما آنچه اغلب این روند را تقویت می‌کند، همدلی و سازگاری نیلی، اودانل و دیکسون با جالوتِ ریچسون است که مرتباً و با ناباوری درمورد تاکتیک‌های پرشور و هیجان و مرگبار او نظر می‌دهند و البته از آن استقبال می‌کنند.

چه در حد یک ارجاع کنایه‌آمیز به «نابودگر ۲: روز داوری» (که پاتریک در آن بازی کرد)، یا طراحی شخصیت روسو که عملاً نمادی از یک رئیس پلیس دیوانه و فریادکش در فیلمی دهه هشتادی است، یا ریچر که پیروزی نهایی خود را با یک تیکه «بزن به چاک» رایج تأکید می‌کند، «ریچر» در فصل دوم خود به فرمول‌های پایه پایبند می‌ماند.

پیرنگ این فصل پیشروتر است، دیالوگ‌هایش فرزتر و بی‌رحمی‌اش بی‌رحم‌تر؛ این یک ماجراجویی بسیار پر آب و تاب است که به آنچه انجام می‌دهد اذعان دارد، اما هرگز به یک پانتومیم شوخ تبدیل نمی‌شود. در عوض، فصل دو کالاهای خود را با نیروی مخوف عرضه می‌کند.

ریچسون در این فرایند نقش محوری دارد، اخم او همان اندازه پولادین است که رفتارش تهدیدآمیز جلوه می‌کند. هرچند این ظریف‌ترین نقش‌آفرینی در تلویزیون نیست، اما او بامهارت به هدف خود می‌رسد – نمایش شخصیتی که با وحشیگری باورنکردنی دشمنان خود را تهدید می‌کند و از پا درمی‌آورد – و ثابت می‌کند هیجان‌انگیز است.

«ریچر» دنیایی را تصور می‌کند که در آن یک غول متمایل به آدمکشی، مردی تارک‌دنیا، خانه‌به‌دوش، باهوش و دل‌نازک (البته به اشتهای زیاد و بیزاری از موسیقی امروزی اشاره نمی‌کنیم!) تنها چیزی است که بین تمدن و آشفتگی ایستاده است.

اجازه بدهید بگوییم این واقع‌بینانه نیست و شاید کیل اگر الان بود با نگاه «ریچر» که از کشتار مبتنی بر عدالت‌خواهی خودسرانه به‌عنوان مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به عدالت تجلیل می‌کند، حسابی مشکل پیدا می‌کرد. بااین‌حال، برگرفته از فرمول عجیب و غریب خود ژانر اکشن، آنچه روی پرده تصویر می‌شود باید دقیقاً همین باشد: شدید و در عین حال تا حدی احمقانه، تنومند بااین‌وجود چابک. باید شخصیت و ذوق داشت و فصل دوم «ریچر» با ریچسون یک بهیموت امروزی و باعظمت را نشان می‌دهد که مناسب کشت و کشتار به سبک قدیمی است.

تجسم یک آرزو

فصل جدید سریال پربیننده «ریچر» شخصیت اصلی خود را بیش‌ازپیش در برابر تراژدی‌های وحشتناک و ویرانگر قرار می‌دهد.

آلن ریچسون بازیگر نقش اصلی سریال درباره تفاوت‌های این فصل با فصل قبلی می‌گوید: «با توجه به فصل اول انتخاب‌های زیادی پیش روی ما بود. از طرفی یک بدلکار جدید، رایان تاران به گروه اضافه شد که یکی از بهترین‌هاست و با کمک او توانستیم صحنه‌های مبارزه را به‌قدری تمیز انجام دهیم که اصلاً با فصل اول قابل مقایسه نیست. فکر می‌کنم ارتقا در همه بخش‌ها به روش‌های کوچک کمک کرد یک سریال واقعاً قوی ساخته شود، اما به لحاظ موضوعی با خطر بیشتری مواجه بودیم.»

بازیگر ۴۱ ساله آمریکایی ادامه می‌دهد: «همان‌طور که احتمالاً می‌دانید فصل دوم “ریچر” از روی کتاب “بدشانسی و دردسر” ساخته شد. برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند یا هنوز سریال را ندیده‌اند بگویم در این داستان ریچر با چند عضو قدیمی گروه ۱۱۰ خود متحد می‌شود – یک واحد تحقیقات ویژه که سال‌ها پیش در ارتش شکل گرفت. آن‌ها در حرفه خود بهترین بهترین‌ها هستند و وقتی چند نفرشان به قتل می‌رسند اعضای باقی‌مانده دوباره جمع می‌شوند تا بفهمند چه کسی می‌خواهد سربازان قدیمی را سرنگون کند. حس بودن در کنار خانواده و کار کردن با خانواده، ریسک کار را به‌ شکلی بالا برد که واقعاً با فصل اول در مارگریو متفاوت است؛ بنابراین فکر می‌کنم طرفداران سریال می‌توانند انتظار چیزهای زیادی را داشته باشند.»

ممکن است تماشاگر بپرسد آیا ریچر به‌طور کلی آدم‌ها را دوست دارد یا فقط به اعضای واحد خود که آن‌ها را خانواده نزدیک خود می‌داند اهمیت می‌دهد؟ یا اگر به دیگران کمک می‌کند فقط به خاطر اصولی است که با آن زندگی می‌کند؟

ریچسون توضیح می‌دهد: «فکر می‌کنم ریچر از مردم دلخور نیست مگر دلیلی برای دلخور شدن به او بدهند. اتفاقاً او خیلی درمورد آدم‌ها کنجکاو است. در یکی از کتاب‌ها درمورد بی‌دقتی ریچر در رانندگی صحبت می‌شود، چون او بیش‌ازحد خود را درگیر تجزیه و تحلیل افرادی می‌کند که در نزدیکی او سوار ماشین هستند.»

بازیگر ادامه می‌دهد: «در فصل اول در صحنه‌ای مجبور بودم داخل پارکینگ بشوم، اما این روند چیزی حدود ۲۲ ثانیه طول کشید، چون در نقش ریچر به همه نگاه می‌کردم. این نکته‌ای است که من به‌عنوان بازیگر این نقش تلاش می‌کنم به آن احترام بگذارم. ریچر به‌شدت درمورد انسان‌ها کنجکاو است و این که چه چیزی به آن‌ها انگیزه می‌دهد و چه چیزی باعث می‌شود درست و غلط را تشخیص دهند. من لی چایلد نیستم؛ بنابراین نمی‌خواهم جای او صحبت کنم، اما فکر نمی‌کنم ریچر به کسی که نمی‌شناسد علاقه خاصی داشته باشد یا واقعاً از او خوشش بیاید، اما عمیقاً درمورد بشر کنجکاو است.»

«ریچر» در حال حاضر پربیننده‌ترین سریال اورجینال پرایم ویدیو است و مخاطبان زیادی با شخصیت ریچر ارتباط برقرار کرده‌اند.

ریچسون درباره این که چرا ریچر شخصیتی تا این حد محبوب است، می‌گوید: «فکر می‌کنم همه ما در سطح انسانی درست و غلط را تشخیص می‌دهیم و همه ما آرزو می‌کنیم عدالت سریع‌تر اجرا شود. ای‌کاش دستگاه‌های قضایی و مجریان قانون ما کمتر دست و پا چلفتی بودند و ای‌کاش بعضی وقت‌ها از اصول اخلاقی دور نمی‌شدند. شما در ریچر تجسم این آرزو را می‌بینید، فردی را می‌بینید که می‌تواند برای ما کاری کند؛ و برای ما هیجان‌انگیز است که فکر کنیم شاید روزی، جایی آن بیرون شاهد اجرای فوری عدالت باشیم. این مکانی است که فکر می‌کنم خیلی از مردم دوست دارند برای چند دقیقه در هفته به آن پناه ببرند.»

-