روگ لایت، دوربین ایزومتریک و اکشن؛ این تمام چیزی است که Hades، آخرین ساخته Supergiant Games در سال گذشته میلادی به واسطه آن توانست به مبارزه با برخی از بهترین بازی‌ها برخیزد و حتی آن‌ها را شکست دهد. شاید به راستی این اثر هک اند اسلش نه در مرز دنیای خود بلکه در رقابت با بازی‌های دیگر توانست عناصرش را به رخ کاربر بکشد. در حقیقت این ساخته تحسین شده پیش‌تر به خوبی توانسته از رسالتی که سازندگان یک بازی ویدیویی دارند، سربلند بیرون آید.

1

نسخه رایانه‌های شخصی Hades هنوز هم مثالی بارز از اثری است که می‌تواند با رویکردی متفاوت دل کاربران این صنعت را به دست آورد و همزمان قلب منتقدان را نیز به آتش بکشد. به عبارتی Hades از آن سبک عناوینی است که ما می‌توانیم از توسعه‌دهندگان خواهش کنیم اگر به دنبال ساخت یک بازی هستید و قرار نیست که در وهله اول روی آن برچسب AAA بزنید، چنین کنید.

حال پس از مدتی نسبتاً طولانی از فروکش کردن جو رقابت این اثر با سایر بازیگران بزرگ سال گذشته، Supergiant Games تصمیم گرفته که به این آتش بدمد و آن را روشن کند تا کاربران پلتفرم‌هایی که پیش‌تر نمی‌توانستند نیز در آتش کیفیت Hades بسوزند. ولی آیا این استودیو کاربلد توانسته باری دیگر ثابت کند که موفقیتش حتی در عرضه دوباره یک بازی برای پلتفرم‌های دیگر اتفاقی نبوده است؟

مسلماً ما تا پیش از ارائه نقد و بررسی پیش‌رو نمی‌توانیم در این رابطه نظر دهیم ولی شما به آسانی می‌توانید همراه ما باشید تا دوباره به بهانه عرضه این بازی روی پلتفرم‌های بیشتر، نگاهی نو بر یکی از جریان‌ساز‌ترین بازی‌های ژانر روگ لایت داشته باشیم.

همه برای یکی، یکی برای همه

حتی اگر مقدار کوتاه و ناچیزی پیش‌تر به تجربه این بازی پرداخته باشید، متوجه هستید اگر تمام بخش‌ها نیز در عرضه مجدد برای پلتفرم‌های جدیدتر زیر و رو شده باشند (که ابداً این‌طور نیست)، منطقی نیست که روایت داستانی تماماً متفاوتی را ببینیم. به این ترتیب پیرنگ داستانی بازی Hades در این نسخه نیز همچون گذشته به زاگرئوس می‌پردازد. شخصیتی که برخلاف صلاح‌دید پدرش، تصمیم گرفته که از دنیای زیرین فرار کرده و همچون زئوس و همراهانش، بر بلندترین نقطه عالم تکیه زند.

زمانی که یک پدر و پسر سر چنین موضوعی به نزاع می‌پردازند، سناریوهای زیادی را می‌توان متصور شد اما از آن‌جایی که ما با یکی از داستان‌های افسانه‌ای کهن روبه‌رو هستیم، سازندگان نیز تصمیم گرفته‌اند چیزی را به بازیکن بدهند که انتظار می‌رود: اکشن! خبری از صلح نیست و برخلاف عنوانی مانند Undertale جوهره اصلی بازی در عدم توافق است! از همان ابتدا زاگرئوس به خوبی به این درک می‌رسد که قرار نیست با موافقت پدرش مواجه شود.

اگر او خواهان رسیدن از عمق زمین به قعر آسمان است، راهی بسیار سخت در پیش خواهد داشت؛ راهی که تمام قدرت هادس، پدر او برای سد کردنش به کار گرفته خواهد شد. از قوی‌ترین دشمنان تا بهترین دوستان زاگرئوس در این میان دخیل خواهند شد؛ همه و همه در راه زاگرئوس قرار خواهند گرفت تا او از چیزی که از ابتدا به او تعلق داشته است، فراتر نرود و از سویی به چیزی برسد که به عقیده هادس به زاگرئوس تعلق ندارد.

اگرچه کتاب‌ها، فیلم‌ها و حتی نسبتاً بازی‌های زیادی تاکنون به چنین افسانه‌های کهنی پرداخته‌اند، اما بازی Hades یک بار دیگر به بازیکن یادآوری می‌کند که دقیقاً چرا ما عاشق مجموعه‌ای نظیر God of War هستیم. این داستان به غایت کلیشه‌ای در بحث پرداخت چنان می‌درخشد که گویی پیش‌تر ما با شخصیت‌های داستان زندگی کرده و بارها با آن‌ها به نبرد و حتی گاه به یاری‌شان پرداخته‌ایم.

در حقیقت لذت رزم با اساطیری که یونان بارها آن را در رسانه‌های مختلف به شکل‌های گوناگون ارائه داده، این بار، به شکلی قابل توجه و با لذتی دیگر قابل دریافت و تجربه است. شاید لازم به ذکر نباشد چقدر سخت است افسانه‌هایی که فراتر از ۱۰۰۰ سال عمر دارند را باری دیگر با توجه به مشکلات مدرن بیان کنید و آن‌ها ارزش داستان‌گویی و سرگرم کنندگی خود را از دست ندهند.

روند کمک به زاگرئوس نیز همچون دشمنی با او توسط این شخصیت‌ها به زیبایی بر صفحه نقش می‌بندد. هر آن‌گاه که مطمئن می‌شوید در دنیای زیرین هادس در بدترین شرایط ممکن تنها و بی‌پناه هستید، اساطیر یونان از تاریکی همچون خورشید ظاهر می‌شوند و قابلیتی جدید را بر شما ارزانی می‌دارند. این چنین هم دشمنان و هم دوستانتان سهمشان از بازی را ادا می‌کنند.

به این‌سان دنیای زیرین تنها، قملروی تکراری و بدون عمق هادس نیست که ساعت‌ها بدون هدف و بدون هیچ بازتابی از واقعیت در آن به تکرار مکرراتی از جنس کلیشه‌ها بپردازید.

مسلماً یکی دیگر از دستاوردهای جالب Hades ارائه داستان‌های بیشتر برای کسانی است که حقیقتاً به کنکاش علاقه دارند. اگر به تجربه محتوای بیشتر و البته مخفی علاقه‌مند نیستید، مشکلی نیست ولی اگر خواهان آن هستید، پس از ساعت‌ها تجربه بازی باز هم می‌توان انشعابی از داستان در پس‌زمینه را پیگیری کرد که به سادگی پیش روی شما قرار نگرفته است.

این داستان‌ها به نوبه خودشان جذاب هستند و با جوایزی که ارائه می‌دهند، بازیکن را تشویق می‌کنند که مشتاق شنیدن و دیدن خطوط بیشتری شود؛ خطوطی که به آسانی قابل دست‌یابی نیست. البته همان‌طور که سخت‌کوش‌ترین بازیکنان از مشاهده آن‌ها لذت خواهند برد، ممکن است برخی بازیکنان به سادگی هر چه تمام‌تر این داستان‌های فرعی و انشعاب‌های ثانویه را از دست بدهند.

شخصیت‌پردازی و روایت در دنیای بازی همیشه مبتنی بر این موارد نیست اما چه بسا که بهتر بود با برخی از تجدید نظرها، سازندگان شنیدن این داستان‌ها را برای عده بیشتری ممکن می‌کردند. با این حال روند گیم‌پلی بازی در کنار جلوه‌های بصری و شنیداری آن که در ادامه بررسی می‌کنیم، چنان تار و پود بازی را بدون نیاز به این روایت‌های فرعی به خوبی تشکیل می‌دهند که نمی‌توان زبان به شکایت از سازندگان گشود.

این چنین مردنم آرزوست

گیم‌پلی اثر از ابعاد بسیاری سعی کرده در جهاتی حرکت کند که Supergiant Games پیش‌تر در بازی‌های قبلی خود به آن تجربه‌ها دست یافته بود. اگرچه بازی‌های پیشین این استودیو شدیداً برای این شخص از لحاظ درجه سرگرم کنندگی و ارزش‌های والای یک عنوان اکشن قابل احترام نبود اما اکنون Hades گویی تجربه‌ای کاملاً ارزشمند و سرگرم کننده را ارائه می‌دهد که ریشه در گذشته ندارد و بیشتر به آینده‌ای خیره است که خود آن را بنیان خواهد گذاشت.

اگر در بازی‌های قبلی این استودیو گاه از سرعت و چالش بازی بیش از اندازه کاسته می‌شد و یا در معدود مواردی آن قدر بی‌جان بود که سرعت بی‌حاصل باری دیگر تعریف می‌شد، Hades دقیقاً همان چیزی است که ما می‌توانیم برای یک گیم‌پلی چالش برانگیز سرعتی با مقادیر حساب شده توصیف کنیم. Hades در این زمینه خود سرعت، خود چالش و خود استراتژی در نهایت سرگرم کنندگی است.

اما مسئله برای بسیاری از کاربران این است که عناصر ارزشمند یک بازی پس از مدتی تکراری و باری دیگر بی‌ارزش جلوه می‌کنند. خوشبختانه سازندگان بازی درک کرده‌اند که قرار نیست یک بار برای همیشه همه کاربران با تمام دورهای یکسان بازی سر کنند. یک اثر روگ لایت زمانی می‌تواند با روند مناسبی کاربر را سرگرم کند که استراتژی‌های بهتر در مرور زمان و پس از بارها و بارها آزمون و تکرار نمایان شوند.

از طرفی معرفی صحیح سلاح‌ها و آیتم‌های جدیدتر در زمانی که نیاز است، جانی تازه به گیم‌پلی تزریق می‌کند تا شما شاهد احیایی باشید که حتی از الزام نیاز به آن هم آگاه نبوده‌اید. این جادوی Hades است که چیزی را به شما می‌دهد که شما حتی درخواست آن را نکرده بودید و نیاز به آن را هم هرگز در آینده درک نخواهید کرد اما به هر حال چه قبول کنید یا خیر، بیشتر از هر چیز دیگری در دنیای این بازی به آن نیاز خواهید داشت.

این چنین هر دور از بازی همان‌طور که رسالت یک اثر روگ لایت می‌طلبد، تغییر می‌کند و با وجود انشعاب‌های داستانی متمایز، پس‌زمینه‌ای جدید برای شخصیت‌پردازی و پرداخت روایت مهیا می‌شود. متاسفانه این انشعاب‌های پرتعداد همیشه آن‌طور که انتظار می‌رود بی‌نقص عمل نمی‌کنند.

شما شاید نتوانید تمام احتمال‌های در نظر گرفته شده در این زمینه را تجربه کرده و پشت سر بگذارید اما Supergiant Games به این صورت با زبان بی‌زبانی می‌گوید که تلاش بیشتر، به معنای محتوای بیشتر است و شانس نیز همان‌طور که در دنیای واقعی کارکرد دارد، در روند بازی نیز احساس خواهد شد.

بازی Hades در ژانر هک اند اسلش دسته‌بندی می‌شود و از این طریق بسیار حائز اهمیت است که شما چگونه به هسته اصلی بازی نگاه خواهید کرد. باید در نظر گرفت که هر دور از بازی تلاشی برای فرار از دنیای زیرین است و این خود تاثیر قابل توجهی در حس بازیکن ایجاد خواهد کرد.

اگر در اثری مانند Enter the Dungeon یا برخی از دیگر آثاری که از خصیصه‌های روگ لایک استفاده می‌کنند، خبری از یک عنصر جذاب برای منطقی جلوه دادن و ارزشمند کردن هر دور نباشد، Hades کاملاً از این مشکل به دور است و گویا ما با روی دوم سکه‌ای مواجه هستیم که به سختی در آثار مشابه نمایان می‌شود و گاه حتی برای بازی‌سازان وجود خارجی ندارد.

گیم‌پلی البته تنها به اکشن، اکشن و باز هم اکشن خلاصه نمی‌شود. همان‌طور که در بالا اشاره کردیم استراتژی در جای جای بازی جاری می‌شود و حتی سریع‌ترین دورها نیز پیوسته نیازمند تفکر شما هستند. تصمیم‌گیری جدای از این در بطن بازی گنجانده شده تا شما عواقب کارهای خودتان را ببینید، با این تفاوت که این‌جا مرگ پایان هیچ چیز نیست و اگر بگوییم تازه شروع آن است، اغراق نکرده‌ایم.

دفعات بسیاری وجود دارند که شما پشت یک درب قرار می‌گیرید و باید با توجه به نیازتان و جوایزی که قرار است دریافت کنید، انتخاب کنید. این در مقابل تمام روند تصادفی ساخت مراحل بازی یک امتیاز مثبت و سرگرم کننده دیگر برای کاربر است که نشان می‌دهد اگر سازندگان از ایده‌پردازی واهمه نداشته باشند، می‌توانند اشباع‌ترین ژانرها را نیز دست‌خوش تغییر کنند.

در این بین مکانیزم مرگ به عنوان یکی از منفورترین‌ها در میان گیمرها، در این بازی اصلاً ناعادلانه نیست. اثر جدید Supergiant Games یکی از بهترین نمونه‌هایی است که شکست را شروع ماجرا و روایت‌گر موفقیت جلوه می‌دهد.

با وجود سناریوهای فوق‌العاده متفاوت گنجانده شده در بازی که به وسیله قابلیت‌ها، سلاح‌ها و … قابل دست‌یابی هستند، این تنها سطح مهارت شماست که روی پیشبرد و پیشرفت در بازی تاثیرگذار است. اگر به محض ورود به یک دور جدید شکست خوردید، مسلماً تقصیر از مکانیزم، درجه سختی و یا پشت صحنه پر از مشکل بازی نبوده است. هر شکست فرایندی طبیعی برای دست‌یابی به موفقیت‌هایی بزرگ‌تر و سرگرم کننده‌تر در Hades است.

در نهایت با وجود اشاره به تمام وجوه گیم‌پلی Hades سزاوار نیست که تلاش تیم سازنده در ارائه حالتی مانند God Mode را بی‌اهمیت جلوه دهیم. به این صورت امکان این پیش می‌آید که کاربران با تمام سلیقه‌ها به راهی پای بگذارند که در بسیاری از بازی‌ها حتی به وجود آن نیز توجه نمی‌شود، چه برسد به پیاده‌سازی‌اش. بازی مذکور برای تجربه همه سلیقه‌ها چیزی از آستین بیرون می‌کشد و پیش پایش قرار می‌دهد تا او برای قدم گذاشتن در دنیای زیرین و فرار از آن، هیچ بهانه‌ای نداشته باشد.

2

از عمق زمین تا قعر آسمان

برق نئونی و رنگ‌بندی خاص Hades در چند سال گذشته و از زمان عرضه زود هنگام بازی چنان به شهرت رسیده که کمتر کسی از بازیکنانی که حتی این اثر را تجربه نکرده‌اند، با این موارد آشنا نیستند و تنها در این مقاله چشمشان به آن‌ها خورده است.

چنین آثاری وجوه متمایزی دارند که همچون ما که بارها در این نقد و بررسی به ذکر آن‌ها پرداختیم، به ذکر این موضوع می‌پردازند که نیازی به گرافیک واقع‌گرایانه برای ارائه تجربه بصری مطلوب در یک بازی ویدیویی نیست. تمام آیتم‌های قرار گرفته در محیط بازی از یک هارمونی خاص پیروی می‌کنند. شخصیت‌ها چه در جهان بازی و چه در قالب شخصیتی که در کنار دیالوگ‌هایشان نمایش داده می‌شود، این هارمونی را نقض نمی‌کنند.

عناصر یونان باستان با جلوه‌ای نو در بافت‌های پس‌زمینه، دیوارها، دشمنان و حتی رنگ‌بندی بازتاب پیدا می‌کنند. عجیب است که گیم‌پلی عمدتاً سریع این اثر بازیکن را تا چه اندازه تحت تاثیر محیط و حسی که سازندگان به دنبال آن بوده‌اند قرار می‌دهد. چه بسا آثاری که با ساعت‌ها جست‌و‌جوی آرام و بی‌حاصل نمی‌توانند اندکی در جلب توجهات موفق عمل کنند و آن وقت Hades را می‌بینیم که بازیکن بافت محیط را با انگشتانش لمس می‌کند.

محیط‌هایی که بازی در آن‌ها سپری می‌شود، با تنوع غریبه نیستند. اگر تنوع در گیم‌پلی حکم هسته بازی در ارائه یک تجربه سرگرم کننده را داشته باشد، این محیط‌های مختلف، دشمنان و در مجموع عناصر محیطی ویژه‌ای هستند در یک چشم به هم زدن می‌توان تنوع را از پشت نمایشگر از آن‌ها بو کشید.

اگرچه نسخه مورد بررسی ما روی پلی استیشن ۴ میزبان محتوای به‌خصوصی نیست و کاربرانی که مخصوصاً پیش‌تر روی رایانه‌های شخصی به تجربه اثر پرداخته‌اند، متوجه تفاوت ملموسی نخواهند شد اما به هر حال اکنون به لطف عرضه نسخه‌های نسل نهمی، امکان تجربه بازی با رزولوشن ۴K و برخی قابلیت‌های ویژه هر کنسول نظیر دوال سنس پلی استیشن ۵ و Quick Resume ایکس باکس سری ایکس و اس نیز فراهم شده که در این نقد به آن‌ها نخواهیم پرداخت.

اما به هر نحو اجرای Hades با نرخ فریم ۶۰ روی پلی استیشن ۴ پایه خودش یک نعمت حقیقی است. کاربران حتی بدون نیاز به کنسول‌های پلی استیشن ۴ پرو و ایکس باکس وان ایکس، می‌توانند از رزولوشن خروجی ۱۰۸۰p و نرخ تازه‌سازی ۶۰ فریم بر ثانیه لذت ببرند که با توجه به مبارزات سرعتی این اثر کاملاً رضایت‌بخش است.

اگر صرفاً به تصاویر بازی نگاه کنید و لذت تجربه آن را از خود سلب کنید و حتی توجهی به بررسی‌های ویدیویی نداشته باشید، خیلی راحت می‌توانید بخش صداگذاری بازی را از دست بدهید. شخصاً در اولین قدم‌های خود در بازی انتظار نداشتم که شاهد صداگذاری باشم و یا با مورد گوش‌نوازی مواجه شوم. خوشبختانه چقدر دلنشین بود که متوجه شدم به کلی اشتباه می‌کردم.

زاگرئوس نه به جنس بازی‌های مستقل تنها به صورت کتبی صحبت می‌کند و نه به شکل عناوین Valve به کلی لال است. صداگذاری شخصیت اصلی و شخصیت‌هایی که در مسیر با آن‌ها برخورد می‌کنید، به اندازه‌ای خوب است که رد کردن هر دیالوگ تبدیل به یکی از تصمیمات سرسخت شما می‌شود که در نهایت نیز Hades پیروز ماجراست.

البته صداگذاری این عنوان و ترکیب آن با همان دوربین ایزومتریک چندان تجربه سینمایی متداولی را در اختیارتان قرار نمی‌دهد اما مگر جلوه‌های بصری بازی فرصت تفکر به چنین اموری را می‌دهند؟ فکرش را هم نکنید!

اما اصلی‌ترین دلیل درخشش بخش صداگذاری جدای از کیفیت و تبحر صداپیشه‌ها، تنوع و انعطاف آن است. Hades پس از ساعت‌ها ارائه گیم‌پلی و چندین دیالوگ مختلف باز هم عاری از محتوای صوتی نمی‌شود. شما با هر انتخاب، هر منطقه‌ای که به آن قدم می‌گذارید، نحوه آپگرید شخصیت و مولفه‌های دیگر باید خود را آماده شنیدن دیالوگ‌های جدیدی کنید که پیش‌تر شنیده نشده‌اند.

سازندگان حتی در این نقطه هم کم‌کاری نکرده‌اند و قرار نیست هر دیالوگ جدید تنها براساس شرایط شما اندکی تغییر کند. می‌توان اطمینان داد که پس از ساعت‌ها تجربه بازی با دیالوگ‌های جدیدی روبه‌رو شوید که حتی یک بار با چیزی شبیه آن هم مواجه نشده‌اید.

موسیقی نیز کم و بیش از این فرایند پیروی می‌کند. تصور این که موسیقی‌های پس‌زمینه Hades چگونه پس از ۳۰ ساعت تجربه بازی می‌توانستند خسته کننده شود، دیوانه کننده است. تمام دستاوردهای داستان‌گویی، شخصیت‌پردازی، گیم‌پلی و جلوه‌های بصری بازی در بستر یک موسیقی تکراری کمتر از چشم بر هم زدنی محو خواهد شد. یک اثر روگ لایت اگر بتواند به این سطح از هیجان و کیفیت برسد، به خودی خود داد زده و بر زمین می‌کوبد که موسیقی در عمق من نهادینه شده است.

به این ترتیب سازندگان بازی از مکانیزم کاملاً نام‌آشنای موسیقی‌های تعاملی در سطحی پایین‌تر از آن‌چه در بازی‌های نینتندو و برخی بازی‌های دیگر می‌بینیم، بهره برده‌اند. به این معنی که ورود هر دشمن، پا گذاشتن به هر منطقه جدید، بازگو کردن یک خط داستانی جدید و موارد دیگر، هر کدام آوای اختصاصی خود را دارند. کافی است شروع به مبارزه با دشمنان کنید تا تغییر روند موسیقی را بشنوید.

شروع دیالوگ‌ها و سایر اتفاقات حائز اهمیت دنیای بازی هر کدام روی سطح بلندی فرکانس موسیقی متن تاثیر می‌گذارند و پیوسته آن را دست‌خوش تغییر می‌کنند. صدای تمام سلاح‌ها، نحوه تعامل شما با دشمنان، صدای عناصر محیطی، اگرچه هیچ یک فراتر از حالت مناسب نرفته و تبدیل به استانداردهایی نو نمی‌شوند اما برای لبریز کردن حس هیجان در اعماق کاربر کافی هستند.

موسیقی اگر بهترین عنصر Hades نباشد، مسلماً به هیچ عنوان نزدیک به چیزی که نقطه ضعف می‌خوانیم هم نمی‌رود. در یک عبارت موسیقی نیز همچون تکه تکه‌ی Hades، نقش خود را به عنوان یک جزء از کل به درستی ایفا می‌کند و به لطف صداگذاری، فراتر از آن قسمتی می‌رود که سازندگان قلمروش را مشخص کرده‌اند.

جمع‌بندی

اگر تاکنون مقاله فوق را خوانده باشید حضور شما در این قسمت بی‌معناست. برای نتیجه‌گیری درباره Hades اساساً نیازی به این بخش نیست. اگر پیش‌تر بازی را تجربه کرده‌اید، نسخه پلتفرم‌های دیگر این اثر همان اندازه جذاب و لذت‌بخش خواهد بود و می‌توانید با خیالی آسوده به دنیای Hades باز گردید.

اما اگر بازی را تجربه نکرده‌اید و از خیر خواندن نقد و بررسی بالا هم گذشته‌اید، روی سخن ما با شماست: عجله کنید! Hades ترکیبی لذت‌بخش از گیم‌پلی عمیق، شخصیت‌پردازی و روایت پرداخته شده، جلوه‌های بصری بی‌نظیر و جلوه‌های صوتی شنیدنی است. این بازی در یک کلام، یک عنوان به غایت خوش‌ساخت و با اندکی ارفاق از بهترین بازی‌های تاریخ این صنعت است.

گیم‌پلی بازی پس از ساعت‌ها ساخت مراحل تصادفی مبتنی بر مولفه‌های روگ لایت چنان سرگرم کننده باقی می‌ماند که باید از نزدیک شاهدش باشید. گرافیک فنی و هنری بازی نیز به قدری چشم‌نواز و ستودنی است که گاه تفاوت میان آن‌ها و تصاویر مفهومی را فراموش خواهید کرد.

صداگذاری و روندی که دیالوگ‌ها در بازی ادا می‌شوند به تنهایی می‌تواند یک کلاس درس برای سایر عناوین این ژانر و حتی برخی ژانرهای مشابه باشد. تنها یک سوال مطرح می‌شود؛ چرا باید بیش از این وقت خود را به مقاله این اثر اختصاص دهید و وارد دنیای آن نشوید؟ Hades به راستی همانند یکی از خدایان بی‌ادعای کهن می‌درخشد که اکنون از ژرفنای تاریخ، انگشتش را به سمت شما دراز کرده است. پیشنهاد می‌شود که درخواستش را پاسخ دهید.

نکات مثبت:

  • گیم‌پلی به شدت جذاب و سرگرم کننده
  • ارزش تکرار فوق‌العاده بالا
  • روایت و شخصیت‌پردازی درگیر کننده
  • جلوه‌های بصری و شنیداری بی‌نظیر
  • یکی از بهترین آثار روگ لایت تاریخ!

نکات منفی:

  • ندارد

-