امروز در وضعیتی به سر می بریم که در عمل همه سبکها با یکدیگر هم پوشانی زمانی دارند.فاصله زمانی میان پدید آمدن فشن نو وبازیافت فشن کم وکمتر شد تا سرانجام به کل از میان رفت.گذرا بودن در ذات فشن است ودر آن سماجتی است برای ابداع رادیکال وجست وجویی همیشگی برای اصالت.فشن فقط تا آنجا فشن است که که بتواند به پیش برود.

20

تغییرات فشن از کجا می آیند؟ همیشه وسوسه می شویم سعی کنیم همخوانی هایی بین گرایشهای فشن وگرایش های جامعه بیرونی پیدا کنیم-البته نقاط اشتراکی پیدا خواهند شد،زیرا فشن بخش مهمی از جامعه است.اما فشن ها در وحله اول برپایه فشن های قبلی ایجاد می شوندونمی توان آن ها را تفسیری از جامعه یا مانند آن دانست.اگر دامن ها در یک فصل بلندتر شده اند به این دلیل نیست که جامعه خشکه مقدس تر شده ،بلکه دلیلش این است که قبلاکوتاهتر بوده اند.مخلص کلام،فشن بیشتر براساس مقتضیات درونی خودش به وجود می آیدتا رویدادهای سیاسی جامعه.

سوالی که مطرح است این است که هرچیز جدیدتاکی باقی می ماند.با توجه به نمایش های فشن متعددی که در طول سال برگزار می شود،واضح است که زمان اندکی برای خلق ایده های جدید وجود دارد.در این حالت طبیعی است که تنوع با تغییردر فشن های قبلی حاصل شود.می توان از گرایشهای کلی بخصوصی در فشن طی دوره های زمانی طولانی سخن گفت،مانند اینکه چطور طی قرن های گذشته برش لباس ها ساده تر وبرهنه تر شدند،اما در این دوره ها تنوع چشمگیری در لباس ها وجود داشت.پس از خطوط صاف مدرنیستس در دهه ۱۹۲۰و۱۹۳۰ که تقریبا سبکی زاهدانه بود،در تیپ جدیدی که کریستین دیور پس از جنگ جهانی دوم به بازار عرضه کرد به وفوراز مواد اولیه استفاده شده بودوبازگشتی به فشن بورژوازی را نشان می دادکه در آن مفاهیم جنسیتی به شکلی سنتی تربازتاب می یافتند.

زمان ومکان امروز خیلی فشرده تر شده اند.هرچند زمان عینی ومکان عینی همان خواص کمی سابق را دارند،زمان محسوس ومکان محسوس آب رفته اند.این موضوع موجب تغییر در ناپایی فشن می شود.سابق بر این ،ناپایی فشن را می شد بیشتر خطی دانست،اما حالا هرچه می گذرد این ناپایی بیشتر چرخه ای می شود.اینجا باید اشاره کردکه عنصر چرخه ای همواره در فشن وجو داشته است،حتی سبکهای قرن پانزدهم آغاز می شدند که تکرار شوند،هرچند در اوایل پیدایش فشن چرخه های تکرار خیلی بیشتر از دوره های بعد دوام می آوردند ومی توان گفت که در آن زمان فشن یک حرکت کلی رو به جلو داشت.اما امروز به نظر می رسد ک کاملا به بازیافت خود مشغول است.از آزادی فشن در دهه های گذشته بیشتر برای بازی با فرم های قدیمی استفاده شده است تا ایجاد فرمهای جدید.امروز ادعای گزافی است که بگوییم فشنی از لحاظ تاریخی پیشرفته تر از دیگری  است.امروز همه فشن ها هم سنگ یکدیگر شده اند.

فشن از قدیم از هنجارهای مدرنیستی تبعیت می کردکه به موجب آن فشن نو جایگزین تمام فشنهای قبلی می شد وآن ها را زائد می کرد.منطق سنتی فشن جایگزینی بود.اما در ده سال گذشته فشن با منطق مکمل سازی تعریف شده است که در آن همه سبکها بازیافت شدنی هستند وفشن های جدید به ندرت قصد می کنندجایگزین همه فشن های قبلی شوند و بیشتر خود را مکمل آنها می بینند. منطق جایگزینی با منطق مکمل سازی (یا به عبارتی منطق انباشتگی) جایگزین شده است که در آن دیگر آن سازوکاری که نو را جایگزین کهنه می کرد کارگر نیست. درعوض ،کهنه ونو-یا شاید بهتر است بگوییم کهنه وکهنه-در کنار هم می نشینندوهمان طور که اندی وارهول درباره هنر می گوید:برای همه به اندازه کافی جاهست.

-