سریال قانون از نظر لیدیا پوئت ملهم از زندگینامه اولین وکیل زن ایتالیایی است که با تخیل درامپردازی شده تا چالشهای پیش روی زنان در قرن نوزدهم را بر بستری از پروندههای جنایی به تصویر بکشد؛ تصویری از یک مبارزهای تمام نشدنی تا امروز…
دیوید اورسینی و گوئیدو یوکولانو؛ خالقان این سریال ۶ قسمتی برای روایت درامی جنایی– معمایی با ایده سفر در زمان، به ایتالیا و تورین قرن نوزدهم سرک کشیده و از یک کاراکتر واقعی وام گرفتهاند. به این ترتیب در عین خلق قهرمانی متمایز برای یک درام جنایی، از چالشهای زنان در جامعه آن روزگار پرده برداشته و اثر خود را چندلایه و واجد حرفی از جنس زمان حال نیز کردهاند.
به همین واسطه سازندگان سریال بدون آنکه خود را محدود به ثبت زندگینامه مستند این شخصیت کنند، خط زندگی او را محملی قرار دادهاند برای طرح مسائل و مشکلات جاری در آن جغرافیا و مقطع زمانی که با محوریت یک زن جوان مستقل و حق طلب میتواند بر بستر درام زندگی او رخ بدهد اما لزوماً برایش اتفاق نیفتاده است.
زنی که پس از تحصیل در رشته حقوق دانشگاه تورین تنها سه ماه توانست به وکالت بپردازد و مجوز کارش به بهانه زن بودن لغو شد. لیدیا از آن پس برای احقاق حقوق زنان و برابری جنسیتی مبارزه کرد تا بالاخره در ۶۵ سالگی توانست به شکل قانونی به وکالت بپردازد!
این داستان واقعی زنی است که برههای تعیین کننده از زندگیاش محور سریال «قانون از نظر لیدیا پوئت» قرار گرفته و با دخل و تصرفهای دراماتیک تبدیل به بستری جذاب و کاربردی برای طرح پروندههای جنایی و تاباندن نور به سویههای نادیده چالشهای زنان برای فعالیت در جامعه شده که تا امروز به اشکال مختلف به قوت خود باقیست.
سریال در تورین دهه ۱۸۸۰ میلادی آغاز میشود و لیدیا پوئت (ماتیلدا د آنجلیس) پس از منع از وکالت و رشته حقوق که در آن تحصیل کرده، مجبور میشود زیر سایه برادر وکیل و سرزنش گرش؛ انریکو (پیرلوئیجی پاسینو) و خانواده او به زندگی و وکالت پنهان به عنوان دستیار ادامه دهد.
در روند سریال هرچند محوریت هر قسمت با یک پرونده جنایی و اتهام قتل است که ذکاوت و شیوههای خاص لیدیا منجر به کشف حقیقت و نجات موکلان بیگناه میشود، سویهای که آن را متمایز کرده؛ خط پیشرونده درام زندگی او است که بدون درجا زدن مرتب به سطحی جدید میرود.
در واقع محوریت یافتن خط زندگی لیدیا؛ در شیوه روایت و روند توزیع اطلاعات به گونهای هوشمندانه و ظریف پیش میرود که در عین پرداختن به جزئیات و روند هر پرونده، آنچه اولویت مییابد چالشهای این زن است که از کودکی در خانواده بخصوص از سوی پدر مورد محرومیت و تبعیض قرار گرفته آنهم فقط به خاطر زن بودن؛ از مخالفت با تحصیل در رشته حقوق تا ازدواج اجباری به منزله یک معامله اقتصادی!
همین رفتارهاست که رویکرد شورشی او را بنیان نهاده تا در پی شکستن چارچوب های تحمیلی جنسیت زده، با سر باز زدن از ازدواج اجباری و تحصیل در رشته حقوق، از خانواده طرد شده و مسیر چالشی خود را برای زندگی انتخاب کند.
خالقان این سریال در مقام نویسنده، این رویکرد مهم را با یک تغییر کاربردی در شیوه روایت وارد بافت درام کردهاند؛ آنجا که در عین وامداری به الگوی رایج درامهای جنایی- معماییِ مبتنی بر حل پرونده، خوانشی تازه از فلاش بک داشتهاند.
در الگوی آشنای آثار جنایی همواره از فلاش بک برای مرور پرونده و چینش نقشه قتل/ جنایت و … استفاده شده که در نهایت منجر به کشف حقیقت میشود. در این سریال هم فلاش بک نقشی پیشبرنده در روند درام دارد با این تفاوت که قرار نیست منجر به کشف پروندههای جنایی شود بلکه پرونده اصلی؛ جنایت خاموشی است که از کودکی تا حال بر لیدیا روا شده است.
به همین واسطه فلاشبکها اختصاص یافته به یادآوری خاطرات لیدیا از کودکی و نوجوانی که گاه به واسطه قرینه پردازی با زمان حال به باز شدن گره های پرونده کمک میکند. اما هدف اصلی آن باز کردن گرههای ذهنی او از گذشته تا حال و انگیزهمندی برای تداوم مبارزه برای احقاق حقوق حقه خود و دیگر زنان است و … البته مرهم نهادن بر زخم طردشدگی!
به این ترتیب با درامی مواجه هستیم که قهرمان و خط داستانی زندگی او با قدرت هرچه تمام پیش میرود؛ حتی وقتی او پیگیر پروندهای به ظاهر دور از خود و مشکلاتش است. اما همواره محملی برای نقب زدن به زندگی و مسائل خود که انعکاسی از مشکلات زنان آن روزگار است در خرده داستانهای مرتبط با پروندهها پیدا میشود.
از پرونده (دختر بالرین) تا (کارگر همجنسگرا)، از ماجرای (زن روسپی) تا (دختر شیمیدان) و حتی (زن روحگیر) و (پرستوی مقتول)؛ داستان هر یک سویهای نادیده از گذشته و حال لیدیا را در روند پرونده به چالش کشیده و او را درگیر موقعیتهایی میکنند که بخشی از کاراکتر شورشی و رام نشدنی خود را حتی در شلوار پوشیدن یا دوچرخه سواری به نمایش بگذارد.
این رویکرد را میتوان در خلق و پرورش کاراکترها و خطوط فرعی نیز مورد توجه قرار داد که در روندی تدریجی مرحله کاشت، داشت و برداشت را طی کرده و محوریت پیدا میکنند. همچون کاراکتر برادر همسر انریکو؛ یاکوپو (ادواردو اسکارپتا) که یک روزنامه نگار است و تا قسمت ۶ که پرونده مرتبط با او محوریت مییابد، خط فرعی داستانش با کدهای تدریجی پیشرفت کرده و در انتها تبدیل به محور یک قسمت مجزا میشود.
خالقان سریال این رویکرد را در سویههای دیگر ساختار روایی با هدف رسیدن به کارکردی جدید مورد توجه قرار دادهاند و در این روند حتی شیوه استفاده از نریشن نیز واجد تازگی و تمایز شده است.
به این مفهوم که بدون آنکه کلیت درام متکی بر نریشن اطلاعاتی برای آغاز و پهن شدن تور قصه باشد، در پایان یا میانه هر قسمت با نریشنهای لیدیا سر و کار داریم که به جهت منطق رئال برآمده از خاطرهنویسی او از زندگی و پروندههای در دست اجرایش است. روندی که کمک میکند تا با دوزی کنترل شده واگویهها و درونیات او را بشنویم و همذاتپنداری ما با کاراکتر عمیقتر شود.
حتی شخصیت پردازی کاراکترهای فرعی همچون همسر انریکو؛ ترزا (سارا لاتزارو) و دختر نوجوانش؛ ماریانا (سیناد تونهیل) نیز در جهت بسط موقعیت چالشبرانگیز زنان در جامعه سنتی آن روزگار ایتالیا است. بخصوص با دخیل کردن لیدیا به ماجرای عاشقانه ماریانا این قرینهپردازی جلوهگری بیشتری میکند.
سریال «قانون از نظر لیدیا پوئت» این امتیاز را دارد که پایانی خوش و مطابق با کلیشههای رایج انتظار مخاطب را نمیکشد اما واجد فینالی است که در راستای نگاه الهام بخش سازندگان به نوعی مخاطب را در موقعیت انتخاب چالشبرانگیز لیدیا قرار میدهد.
او باید میان رفتن و ماندن؛ پذیرش شکست یا ادامه مبارزه یکی را انتخاب کند و انتخاب تعیین کننده او نه به واسطه پایانی محتوم بلکه با تکیه بر تکههای پازلی که در طول این ۶ قسمت کنار هم قرار گرفته تا شمایل لیدیا پوئت را تکمیل کند، در ذهن مخاطب تداعی میشود.
زنی که میدانیم در واقعیت تا ۶۵ سالگی صبر کرد تا بالاخره قانون وکالت زنان در مجلس تصویب شود و از سایه برون آید و توانمندیهای خود را به عنوان نماینده ای از خیل زنان محرومیت زده قبل از خود به نمایش بگذارد. زنی که امروز نیز میتوان در آینه او، زنانی از جغرافیا و زمانهای دیگر را با مسائلی مشابه به نظاره نشست؛ زنانی که تکثیر میشوند، اما تمام نمیشوند.
-