Fingernails یک درام عاشقانه و علمی تخیلی با رگه‌های فانتزی و محصول سال ۲۰۲۳ آمریکا است. کریستوس نیکو (Christos Nikou) کارگردان اثر، فیلمنامه Fingernails را با همکاری سم استاینر (Sam Steiner) و استاورز رپتیز (Stavros Raptis) نوشته است. Fingernails که محصول اپل تی وی می‌باشد در جشنواره بین‌المللی سن سباستین، فستیوال فیلم BFI لندن، جشنواره فیلم سائو پائولو و جشنواره بین‌المللی فیلم تسالونیکی نامزد شده است.

 

16

 

جسی باکلی (Jessie Buckley) ریز احمد (Riz Ahmed) به عنوان نقش‌های اصلی و مکمل یکدیگر و همچنین جرمی آلن وایت (Jeremy Allen White) لوک ویلسون (Luke Wilson) آنی مورفی (Annie Murphy) و چندی دیگر نیز در Fingernails ایفای نقش می‌کنند.

از صفر تا صد

در Fingernails آزمایشی فراگیر شده است که هر زوج برای اطمینان از عشق دو طرف رابطه با دادن یک ناخن متوجه می‌شوند که علایقشان به یکدیگر واقعی است یا خیر! این آزمایش سعی دارد درصد جدایی و طلاق را به حداقل برساند. آنا زنی جوان است که به همراه پارتر خود، رایان زندگی می‌کند و مدت‌ها قبل تست اطمینان عشق آنا و رایان امتیاز صد را گرفته بنا بر این زوج بی‌نقصی محسوب می‌شوند.

 

آنا تصمیم می‌گیرد در شرکت مورد نظر مشغول به کار شود و در این کمپانی با امیر آشنا می‌شود. این دو در جریان کار جرقه‌هایی از احساس را بین خود حس می‌کنند و در ابتدا این حس را نادیده می‌گیرند اما وقتی مدت بیشتری با یکدیگر در تعامل هستند در نهایت ناخن‌های یکدیگر را در دستگاه تست می‌کنند و دستگاه، عشق بینشان را پنجاه درصد اعلام می‌کند.

پنجاه درصد به این معنا است که یکی از طرفین عاشق نیست. اما آنطور که مشخص است آنا و امیر هر دو به یکدیگر کشش دارند. در نهایت آنا که در رابطه صد در صدی خود احساس خستگی و یکنواختی و بی‌توجهی می‌کند. بیخیال تمام درصد‌ها می‌شود و زندگی‌اش را به یکباره با رایان بدون حرفی به پایان می‌رساند. او اکنون زندگی نو و تازه‌ای را با امیر آغاز می‌کند بدون هیچ قید و شرط و پایبندی به درصد عاشقی!

علم یا احساس

در ابتدای فیلم وقتی به تماشای آنا می‌نشینیم کاراکتری را مشاهده می‌کنیم که از این تست عاشقانه بسیار راضی است و در واقع راز یک تعهد و رابطه طولانی مدت ناگسستنی را در این آزمایش علمی می‌بیند. او همه چیز را حول محور این درصد‌های علاقه‌مندی می‌سنجد به طوری که می‌شود گفت آنا یک طرفدار پر و پا قرص این موسسه عشقی است. او هرگونه رابطه‌ای که در این تست نگنجد را رد می‌کند.

علاقه و اطمینان او نسبت به این موسسه به قدری است که ترجیح می‌دهد پیشنهاد‌های کاری را رد کند تا در شرکت مورد نظر مشغول به کار شود. در همین موسسه است که آنا با امیر آشنا می‌شود. مردی که به نظر می‌رسد درست مثل آنا شیفته کارش باشد. او برای زوج‌هایی که به این شرکت مراجعه می‌کنند آزمایشاتی را طراحی و اجرا می‌کند تا میزان علاقه افراد را نسبت به یکدیگر بسنجد.

اما در نهایت هر دوی این افراد که تام و تمام متعهد به این روش آزمایش ناخن هستند. میانه راه بین علم و احساس گمراه می‌شوند. هر دو گیج و منگ از پیشامد بینشان متعجبند و دلیل منطقی برای این گونه احساساتشان پیدا نمی‌کنند. حتی آنا برای بار دوم با رایان آزمایش می‌دهد اما باز هم جواب صد در صدی نصیبش می‌شود. او سرگشته‌تر از قبل بین عشق و علم گیج به دنبال راهی می‌گردد.

در واقع این بخش از فیلم به دنبال اثبات این موضوع است که بشر مدرن پیچیده‌تر از آن است که احساساتی کنترل شده یا اعتمادی تام به علم داشته باشد چرا که در نهایت ممکن است بین این دو راهی بماند و انتخاب هر کدام به طور تمام و کمال آسیبی به روانش وارد کند.

طنز زیر پوستی

کریستوس نیکو، کارگردان یونانی اثر با جمله‌ای بی ربط و طنز آمیز فیلم را آغازمی‌کند: «اولین نشانه بیماری‌های قلبی اغلب در ناخن‌های رنگ پریده مشاهده می‌شود» و حتی کارگردان گوینده این جمله را یک دانشمند ناشناس معرفی می‌کند. علاوه بر این طنزی خشک و بی‌رحمانه نیز در روش ازمایشی امیر نهفته است خیره شدن به چشمان زیر آب و پریدن از ارتفاع و حمام نکردن هر زوج برای به خاطر داشتن بوی بدن یکدیگر! و در نهایت کشیدن ناخن به روشی خشن و دلهره آور که تمام آزمایشات قبلی را بی دلیل و منطق و الکی رقم می‌زند!

سازنده Fingernails در واقع کاراکتری احمق درست مثل عروسک‌های خیمه شب بازی را در وجود آنا تداعی می‌کند که طنز و پوچی این آزمایشات را نمی‌بیند و چشم بسته فقط پیرو این مسیر است و تلنگر کارگردان به مخاطب درست در جایی اتفاق می‌افتد که درست همان انسان چشم بسته در مخمصه‌ای می‌افتد که راه نجاتی نیست. مخمصه‌ای طعنه آمیز که از آنای همیشه سرخوش و راضی از زندگی مشترکش یک غم زده گم‌گشته می‌سازد.

آنا نمونه بارز فرد خویشتنداری در جامعه است که تمام اشتیاق زندگی را معطوف به یک عضو واحد می‌داند. مثلا از تماشای مستند لذت نمی‌برد اما از تماشای مستند در کنار رایان لذت می‌برد. اما وقتی احساسات با جرقه‌ای از کنترل او خارج می‌شود، مثل بی‌هوشی که دوبار به زندگی برگشته باشد آن نوع پیش‌پا افتاده از شوق را خاموش می‌کند و اظهار احساسات جدیدی را رقم می‌زند. درست مثل زمانی که برای اولین بار می‌فهمد که چقدر از تماشای مستند کسل می‌شود و آن را بیان می‌کند!

نیم ساعت قابل حذف

اصرار کارگردان بر نشان دادن بدیهیات را می‌فهمم چرا که قصد دارد به دور از پیچیدگی، حماقت دنیای عشقی بشر و پاینبدی‌های او را به راحتی و شاید با تمسخر نشان دهد. با این وجود نمی‌دانم چرا او بعد از نشان دادن واضحات فیلم را ادامه می‌دهد. واضح‌تر می‌گویم، Fingernails با جنون آنا و کندن تک تک ناخن‌های دستش با انبردست و در نهایت با باندپیچی کردن دستش توسط امیر پایان می‌یابد.

اما دقیقا چه نیازی به این سکانس‌های کلیشه‌ای حس می‌شد؟ آنا بعد از آخرین تستش با رایان رفتار او را در جمع و تنهایی بیشتر در نظر می‌گیرد و در نهایت به ستونی تکیه می‌دهد و با میمیک پریشان و پشیمان خود به رایان دورادور می‌نگرد. مخاطب قطعا ساده لوح نیست و برایش قابل حدس است که آنا در آن لحظه بخصوص به چه چیز می‌اندیشد.

مخاطب می‌داند که او غرق در افکاری است که تا به امروز چشمانش را بر رویشان بسته بود. تنهایی و یکنواختی را اکنون دارد حس می‌کند و تصمیم او اگر به صورت عملی برای بیننده واضح نباشد حداقل مطلع است که در ذهنش چه تصمیمی گرفته. بنابر این نمایش دادن تک تک عمل‌های بعد از آن نگاه نه لزومی داشت و نه تاثیری! این زیاده روی کارگردان باعث عدم ایجاد مسئله سازی فیلم شده است. و مخاطب را به عنوان ناآگاه در نظر گرفته که ابدا پسندیده و جالب توجه نیست!

-