یکی از راضی‌کننده‌ترین احساسات، احساسِ به ثمر رسیدن نتیجه دست رنجمان است. این مطلب برگرفته از وبسایت معتبر Suzuki  (وب سایت آموزش ویولن) می باشد. مثلاً هنرمندانی مثل نقاش‌ها، مجسمه‌سازان، نویسنده‌ها و عکاس‌ها؛ شیءِ فیزیکی محسوسی برای نشان دادن به عنوان محصول هنری‌شان دارند. اما برای موزیسین ها، حس تکمیل کار، کیفیت و گونه متفاوتی دارد. موسیقی هنری است که بروزِ موجودیتش در گذر زمان است؛ گره خورده و پیوسته با نوازنده‌اش که در گذر زمان موجودیت و معنا پیدا می‌کند. حتی آهنگ‌های ضبط شده‌ای که می‌شنوید تنها در جریان زمان قابل تجربه است. نکته جالب این است که بیشتر دسترنج هر موزیسین در تمرین کردن خلاصه می‌شود.

گاهی فکر می‌کنم همین ویژگی روحانی و فرازمینی موسیقی است که نسبتِ ظاهراً بی‌تناسبِ زمانِ تمرینِ موسیقی‌دان‌ها به زمان اجرای زنده‌شان را توضیح می‌دهد. ما موزیسین‌ها به نوعی مثل رقصنده‌ها و بازیگر‌ها خود محصول هنری هستیم. بله، ما برای هنرمان تحصیل و تمرین می‌کنیم اما بیشتر از هرچیز دیگر، فقط تمرین می‌کنیم. چه خوشتان بیاید چه نه؛ هنرِ نه‌چندان ملایمِ تمرین، بخشی از شالوده اصلیِ خبرگی و زندگی موزیسین‌ها است.

1

تمرین سریع/تمرین آهسته

هر موسیقی‌دانی از اهمیت و ارزشِ آهسته تمرین کردن اطلاع دارد، از یادگیریِ نواختنِ عالیِ یک قطعه موسیقی با یک سرعتِ قابل دستیابی. برقراری ارتباط با موسیقی در سرعت معمولی به این آسانی‌ها نیست و مستلزم نوع متفاوتی از تمرین است. درواقع نتیجتاً سریع نواختن، همان آهسته نواختنی که سرعتش را زیاد کرده‌باشید، نیست. اجرای سریع یک بخش،ی به مهارت‌های اضافه [مختص همان شرایط] مثل آماده‌سازی انگشتان، مدیریت حرکت‌ها، جلوجلو فکر کردن و یادگیری راه‌های جدید نواختن نیاز دارد. بسیاری از تکنیک‌ها در سرعت‌های گوناگون، کیفیت و شکل مختلفی پیدا می‌کنند. مثلاً درباره اشکال مشخصی از حرکت دادن منقطع رو به پایین و بالاِ آرشه، بایستی با حرکت سریع، جهشی و پرتابی آرشه به جای فشار حساب شده انگشتان روی گرفتن دسته آرشه کار کنید.

یا این وضعیت گرفتن آرشه و مهارت‌های دست چپ که برای نواختن آهسته کافی و کارامد به نظر می‌رسد، ممکن است برای سریع نواختن جواب خوبی ندهد. سختی کار در فشار بر آرنج یا انگشتان، یا در حرکت بیش‌ازاندازه آرشه که از حرکت دادن سریع آن روی سیم‌ها ممانعت می‌کند، است. یا معمولاً بالابردن بیش از اندازه انگشت‌ها از روی دسته ساز سرعت قرارگیری انگشتان در محلی درستشان را کاهش داده و موجب هماهنگی و تطابق ضعیف با آرشه می‌شود.

فقط روی چیزی که نیاز به پرورش و پیشرفت دارد کار کنید

یک داستان کوچک… من در روزهای شروع کارم به دلیل روند نامتعارف دونفر از شاگردان جوانمان سردرگم شده بودم. با وجود یادگیری سریع قطعه‌های جدید و حفظ کیفیت قطعه‌های پیشین، فرم و سبک نواختن و تکنیک‌شان به طور مداوم در حال اُفت بود. هر هفته مجبور بودم یکی از تکنیک‌های اساسی را برایشان بگویم، حتی تکراری‌هایشان را. حل کردن دوباره و دوباره مشکلات تکراری برای همه دلسردکننده است. نمی‌توانستم این کار را راه بیاندازم: والدین دوست‌داشتنی‌شان، تحصیل‌کرده‌های حرفه‌ای‌ای بودند که هر روز به طور مسئولیت‌پذیرانه‌ای با فرزندانشان کار می‌کردند اما مهم نبود چقدر دقیق و کامل روی موضوع برای شاگردها و مادرهایشان کار می‌کردیم، پیشرفت اوضاع نسبت به تمرینی که شاگردان انجام می‌دادند تناسبی منطقی نداشت.

نهایتاً با آزمون و خطا به جواب رسیدیم. در کمال تعجب والدین توانستم به گونه‌ای مسئله را حل کنم که یک سال بعد همان دانش‌آموزان به عنوان تکنواز ِ همراه در یک کنسرت نواختند. قصه به این شکل شد که هر هفته بعد از کلاس گروهی، من و تعدادی از اساتیدمان یک کلاس پیشرفته تمرین برای اجرا برای آن‌ها و بقیه هنرجوها داشتیم و در این محیطِ عمومیِ دوستانه نکات منحصر به فردی را برای هر نوازنده شناسایی می‌کردیم که در طول هفته رویش تمرین کند. در طول چند ماه، ترکیب دقتِ متمرکز و قدرت شکست‌ناپذیرِ گواه و اثبات اجتماعی [نوعی از مشروعیت غیر مکتوب مدنی] شامل زیر نظر گرفتن پیشرفت دیگر شاگردها، تأثیر دلخواه را گذاشت. تکنوازی آن‌ها در کنسرت دوست‌داشتنی و دلنواز بود.

بچه‌ها به طور طبیعی از نواختن موسیقی‌ای که پیشاپیش بلد باشند و به خوبی بنوازند لذت می‌برند. از همین رو با آزاد کردن و اختصاص‌دهیِ تمام تمرکزمان به ابراز و بیان [موسیقیایی] احساس غوطه‌وری و ذوق موسیقی را می‌آموزیم اما مهارت‌های جدید مبحث متفاوتی هستند. پیدا کردن و کار کردن روی بخش‌های سخت و چالش‌برانگیز راه و چارچوبِ پیشرفت واقعی در تکنیک است. من با شاگردانم این شوخی را می‌کنم که موزیسین‌های خوب وقتی بخش واقعاً سختِ کار را پیدا می‌کنند در خوش‌حال‌ترین وضعیت‌شان هستند. و این واقعاً درست است. هرچه یک بخش بیشتر خسته و اذیت‌تان کند، بیشتر مرزِ مهارت‌ها و قابلیت‌هایتان را می‌درد و تصویر روشن و شفافی از آن‌چه در نواختن نیاز به تقویت دارد ارائه می‌دهد.

من به والدین و شاگردها می‌آموزم که با بیشترین دقت ممکن بخش نیازمند به تقویت را تشخیص داده و جدا کنند. آیا این حرکت به‌خاطر یک جابجایی نچسب و دوست‌نداشتنی دست، یک حرکت بدقلق با سیم‌ها، مشکلی با سرعت، دردسری با زیر و بمی صدای خروجی یا یک تکنیک به خصوص با آرشه سخت است؟ حل صحیح این مشکلات از هنرجوها، نوازنده‌های بهتری می‌سازد و قطعاتی که در آینده می‌نوازند را بهتر می‌کند.

تمرین با آهنگ‌ها

به جز شرایطی که می‌توانید به طور معمول به کنسرت‌ها بروید، اجراهای ضبط شده از نوازنده‌های بزرگ مدل بی‌نظیری از آموزش فراهم می‌کند. شما با یک سیستم صوتی خوب ‌می‌توانید بارها و بارها به تفسیر و نگاه موزیسین‌های برتر دنیا از موسیقی‌ای که در حال آموختنش هستید گوش کنید، این قابلیتی است که تا همین چند نسل قبل از شما غیر ممکن بود. Suzuki این را با این آموزش که شاگردان همراه با آهنگ بنوازند یک قدم جلوتر هم برد. این کار شامل جذبِ سبک، سرعت و نحوه اجرای حرفه‌ای‌ها توسط شاگردان، با شباهت بسیاری به جذب و درکِ سبک و تکنیک لئوناردو داوینچی توسط شاگردان، با تقلید و تکرار شاهکارهایش است.

وقتی این کار در روندی دائمی و صحیح انجام شود، این تمرین و عادت روزانه توانایی اجرای سلیس و روان، با اطمینان و آرامش، و بدون لکنت و سستی را در شما پرورش می‌دهد.

برای جلسات تمرین‌تان، زمان هدف تعیین کنید

همیشه این نصیحت را می‌شنوم که “کیفیت تمرین از کمیت آن مهم‌تر است” البته که این درست است. نیم ساعت تمرین با تمرکز خوب از یک ساعت وقت‌گذرانی بی‌فکر روی ساز بدون هدفِ واضح، با ارزش‌تر است. ولی واقعیت این است که می‌توانیم خودمان را با این حرف‌ها گول بزنیم که چون داریم روی چیزهای مهم تمرین می‌کنیم، پس جلسه کوتاهِ تمرینمان کافی است. خودم خیلی وقت‌ها این کار را کرده‌ام.

کمیت تمرین هم اهمیت دارد. اساساً یک ساعت اول برای گرم کردن و تقویت و پایداری است. در ساعت دوم می‌توانید وارد روندِ کاری‌تان شوید و بعد از یکی دو ساعت به نقطه‌ای می‌رسید که فکر می‌کنید تقریباً هرچیزی را می‌توانید بنوازید. در این نقطه سیم‌ها دریافت حسی به نرمی ابریشم از سیم‌ها آغاز می‌شود، آرشه آزاد و روان حرکت می‌کند و قادر به خلق تمایزِ ظریفِ دلخواهتان در زیر و بمی صدا، اشکال، رنگ‌ها و ریتم خواهید شد.

2

بی‌پروا از تکرار استفاده کنید

چقدر پیش‌آمده روی یک بخشِ بدقلق از یک قطعه موسیقی برای درست زدنش کار کنید، فقط برای اینکه فردا دوباره همان مشکل آزاردهنده سراغتان بیاید؟ برای من خیلی پیش می‌آید. تکرار کافی و صحیحِ زیربنای تمرینِ خوب است. درست مثل جادوی ساعتِ سوم [که در بخش قبل در مراحل تمرین به آن اشاره شد] این به نوعی از رازهای موسیقیایی است که بایستی با تجربه شخصی کشف و درک شود. تا وقتی هنرجویی به پیشرفت پایدار، طی تکرارِ کافیِ صحیح تمرین روی یک بخش کوچک نائل نشود، قدرت اثرگذاری و دگرگون‌کنندگی این کار را درک نخواهد کرد. Suzuki استفاده شجاعانه از تعداد زیادی تمرین را درس می‌داد و می‌گفت “این را ده‌هزار بار تمرین کنید” که به معنی ادامه دادن تمرین تا وقتی است که بخشی از وجودتان شود.

-